طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

طاها قند عسل

پسر گلم مریض شده

عزیزم چند روزی هست که دچار سرما خوردگی شدید شدی و گلوتو بینیت کیپ شده نمیتونی به خوبی نفس بکشی وقتی هم که خواب میشی خیلی به سختی تنفس میکشی الهی مامان دیشب تا دیر وقت بالا سرت بیدار بودم دستگاه بخور روشن کردم کمی بهتر شدی ولی خوب راه تنفست باز نشد امروز وقت دکتر داریم ببرمت ایشلله زود زود خوب بشی عزیزممممممممم پسرم تو این مدت کلمات 1 و 2 و 3 رو با هممیگی تا من میگم 1 بقیشو میگی ویه شیرین کاری دیگت وقتی میگم مامانی سرم درد میکنه میایی دستتو میزاری رو پیشونیم میگی اکیییییییییی اکییییییی یعنی اخیی اخیییییییییی و یاد گرفتی میگی جیگر باباشهههههههه بابایی همیشه وقتی بغلت میکنه میگه جیگر باباشه حالا تو هم یاد گرفتی میگی جیگر بابابشههههههههه...
3 بهمن 1392

تولدت مبارک

سلام مامانم خوبی تولدن مبارک س بوس هزارتاااااااااااااااااااااااااااا ایشالله صدساله بشیییییی خوب مامانی من تصمیم گرفته بودم کیک تولدتو خودم درست کنم که کردم کیک زعفرونی شکلاتییییی روز تولدت از همه روزا شر تر شده بودی شیطونی ازت میبارید منم از صبح زود بیدارش ده بودم که کارامو انجام بدم تو اشپزخونه سرم گرم کیک درست کردن بود یه هان هواسم به تو افتاد دیدم وایییییییییییییییییییییییییی رفتی تو هاللللللللللل تمام اسباب بازیات دیدگ ملاقه پنیر  دورو برت ریخته بودی و بازی میکردییییییییییییییییی وایییییییییییییییییییییییییییییییی من کلی ح رص خوردم اما چون روز تولدت بود خوب مامانم چیزی نگفتم دورو برمو جمع کردم هال تمییز کردم کلی وقتمو گرفتتتتتتتت...
2 بهمن 1392

بازیگوشی زمستونه طاها همراه با برف بازی قند عسل

سلام عزیزم روز زمستونیت بخیر باشه ایشالله 2 روز بود اینجا برف میومد و ماهم کلا ذوق مرگ شدیم کلی خوش گزروندیم و بازی کردیم پسرم توهم که تا حالا برف ندیده بودی همش بالا سرتو نگاه میکردی و میگفتی ای چیه ما هم کلی توضیح میدادیم که برف و هستشو باز دوباره میپرسیدی ای چیه باز توضیحات شروع میشد اما تو این چند روز 2 تا بد بیاری هم اوردیم 1 تابلو داریوشی که بابا کشیده بود از بالا کمد افتادددددددددددددددددددددددد رو میز جلو مبلیم و تیکه تیکه شد من میز از دست تو برده بودم تو اتاق خواب که از دست شیطنتای تو در امان باشه اما تابلو بابایی افتاد و کلکشو کند رفتیم دومین اتفاق بد این که اسپیلت مون باد گرمش ملایم شده بود ماهم که نمیفهمیدم فقط میلرزیدیم بل...
18 دی 1392

پسملی من تب کرده اگزما گرفته

سلام گل قشنگم خوبی مامانم عزیزم چند روزه که بدنت دونه های قرمز میزنه البته از هستی دختر عموت گرفتی من فک کردم شاید ابله مرغون باشه اما نبود همون شبش بردیمت دکتر خدارو شکر دکتر گفت اگزماست و حساسیت اما تبت بند نمیاد بدنت خیلی داغ میخواستم ازت عکس بگیرم اصلا نمیزاشتی عزیزم ایشالله خوب میشی و سالم و دوباره شروع به شیطونی میکنی گلم
8 دی 1392

شب یلدا و غم مامانی

سلام مان جونم دیشب شب یلدا بود امااااااااااااااا من اصلا ذووق و شوق نداشتم اخه نه حرفی نه چیزی اول اینکه باباجون دیشب ساعت 8 شب از محل کارش اومد خونه با هندونه یلدا و میوه و تخمه و اجیلللللللللل اماااااااااااااااااااااااااااا قرار شد بریم پایین خونه عزیز مامان بابایی به رسم احترام ما همساعت 9 شب رفتیم پایین  اما چه فایده اونجا طبق معمول سوت و کور بود نه صحبتی نه خنده ای نه شوقی همه همو نگاه میکردن منم که قبلش کلی گریه کرده بودم دلم چند روزه عجیب تنگ شده برای عزیز شمالی و خاله هااااااااااااااااااااا الهی قربونت بشم اگه تو و بابایی نبودین دق میکردم بلاخره بعد چند ساعت بابایی گفت بریم خونه پاشدیم اومدیم خونهههههههههههههه ترکوندیم بعد شام ...
1 دی 1392

حال این روزهایم

سلام قشنگترین واژه زندگیم عزیزم مامان قشنگم این روزا خیلی دلتنگی عزیز و خاله های شمالی رو دارم دلم لک زده برا اونجا این غربت و غریبی و و ادمای اینجا خیلی ازارم میده حرفاشون برخورداشون سردی رفتاراشن عذاب اوره برام طاهای مامان تو هم خدارو شکر این روزا دیگه شیر تو فراموش کردی غذا و میوه عالی میخوری دیشب با بابایی رفتیم خرید کت و شلوار  و کفش اما چیزی پسند نشد ایشالله امشب قراره بریم ببینم میشه برا بابایی خرید رد باب دلم این روزا کمتر میزارمت بابایی برتت پایین اخه اونجا میری بهانه گیری میکنی و نمیخوام بد عادت بشی و از طرفی هم برخوردای اینجا خیلی اشفتم کرده اما وجود تو وباباییی بهم دلگرمی میده و ارامش خیلی دلم شکسته مامانی اشکام تو چشام ...
28 آذر 1392

ارزویم مادر

پسرم تاج سرم واقتی این فرق گذاشتن بین ما رو میبینم خیلی دلم میگیره بغض راه گلومو میبنده اشکامو اروم پاک میکنم بدون اینکه کسی بدونه و ببینه این بغض غریب که همش درگیرشم رو فقط خدا میدونه من از این ادما دروغاشون و فرق گذاشتناشون و غیبت کردناشون خسته شدم فقط از خدا امید دارم یه روزی روزگاری اشکامو پاک کنه و بگه تنها نیستی
21 آذر 1392

حرف های شیرین طاها جیگرم

ماما جی  یعنی مامان جون بابا جونی  یعنی بابا جون عمع جون اینو خیلی تند میگی و خیلی بامزه همه میخوان بخورنت عسیس یعنی    عزیز مادی   یعنی مهدی ججاد   یعنی سجاد با     یعنی بالا دوچ   یعنی  دوغ رانو     یعنی رانی انی   یعنی انار میوز    یعنی موز کاله   یعنی خاله توچ   یعنی توپ پاتو   یعنی پتو الالا    یعنی لالا کوکو   یعنی شکلات کویی کویی  یعنی وقتی خوشحالی اینو میگی منم هنوز در حال تجسسم ببینم معنیش چیه خوجه و جی جی یعنی گوجه ...
20 آذر 1392