بازیگوشی زمستونه طاها همراه با برف بازی قند عسل

سلام عزیزم روز زمستونیت بخیر باشه ایشالله 2 روز بود اینجا برف میومد و ماهم کلا ذوق مرگ شدیم کلی خوش گزروندیم و بازی کردیم پسرم توهم که تا حالا برف ندیده بودی همش بالا سرتو نگاه میکردی و میگفتی ای چیه ما هم کلی توضیح میدادیم که برف و هستشو باز دوباره میپرسیدی ای چیه باز توضیحات شروع میشد اما تو این چند روز 2 تا بد بیاری هم اوردیم 1 تابلو داریوشی که بابا کشیده بود از بالا کمد افتادددددددددددددددددددددددد رو میز جلو مبلیم و تیکه تیکه شد من میز از دست تو برده بودم تو اتاق خواب که از دست شیطنتای تو در امان باشه اما تابلو بابایی افتاد و کلکشو کند رفتیم

دومین اتفاق بد این که اسپیلت مون باد گرمش ملایم شده بود ماهم که نمیفهمیدم فقط میلرزیدیم بلاخره بابایی کشفش کرد گفت بادش گرم نیس ملایمه باز خدارو شکر امروز بابایی رفته نصاب گفته ساعت 2 بیاد گاز کمپرسورش تمام شده بود شانس داری مامان تو دل هوای برفی

خوب حالا عکسهای پسری و رویداداتو بگم

خوب اینجا دراز کش شده بودی رو برفها قربونت برم سر میخوردی همش ذوق برفهارو داشتی اینجا بالا پشت بوم خونست منو تو عمو سجاد

اینجا هم همش دورو اطرافتو نیگاه میکردی ایا چین چه باحالن سرسره بازی هوراااااااااااااااا

بزا نقشه بکشم از کدوم طرف فرار کنم

ای وایییییییییییییی  مامانی دستمو خوند مامانی فقط یکم بدو بدو کنم

خوب به حرف مامان گوش کردم ژست گرفتم مامانی چند تا عکس خوشمل ازم بگیره

خوب اینجا با مامانی و بابای و عمو سجاد که اسکورت من بود رفته بودم گشت و گزار تو شهر یه اینجا گلخونه بود اما گلاش پوشیده بود از برف من تا دلم خواست بازی کردم

واییییییییییییییییی چه همه برف اینجاست مامانی گلا کجان

اینجا دوباره ژست گرفتم همراه با لبخند

اینم عمو سجاد مهربون که باهاش عکس انداختم

اینجا عمو سجاد دستمو گرفته نیوفتم اما من مگه وایمیستم بزا برم برف بازی

عمو سجاد ولم کن یکم بازی بازی کنم

خوب اینم بود رویدادهای روزای زمستونیت عزیزم الهی چند تا چیز یاد گرفتی میگم مامان بیشتر دوست داری یا بابایی میگی مامان بابا ای قربونه اون مهربونیات بشم منننننننننن یا وقتی جایت درد میگیره میگی اخیششش

یا وقتی غذا بهت میدم میگی مسییییییییییی یعنی مرسی عزیزم ایشالله همیشه شاد و تندرست باشی مامان بابا دوست دارن بوس