طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

طاها قند عسل

طاها قند عسل یه گل پسر

خوب اینجا ببین پسر گلم میری بالا ینک ظرفش وییممممممم قربونت برم شیطون جون مامان خب مامانی این چند روزه همش درگیر عزاداری امام حسین هستیم فدات بشم منننننننننننن بابایی بهت یاد یاده سینه بزنی =تا هییت میبینی شروع میکنی به سنه زنی تو هم مث مامان بابا عشق امام حسینی هستیم دیشب اولش که بابا اومد چون تولد بود منم چون تو ایم سوگواری بود انتظار نداشتم جشن بگیریم یعنی کیک و اینجور چیزا نداشتیم اما بابا جون بازم مارو برد بیرون وگردش خیلی خوش گذشت هوا سرد بود ولی عالی بود گردشمون از اونجا هم اومدیم خونه که بریم هییت طبق معمول خونه عزیز مهمون اومده بود ما هم رفتیم خونشون واییییییییییی حالا رفتیم گیر کردیم منم خیلی دوست داشتم با بابایی برم هییت چون دو...
19 آبان 1392

رویداد جدید قند عسل

سلام مامانم خوبی عسیسم روز عید قربون صبح که از خواب پاشدیم با بابایی فیلم 3 کله پوک دیدیم کلی خندیدیم  بعدش رفتیم پایین تو گوسفند میدیدی هی میگفتی پیشیییییییییییییی  منم ذوق میکردم بابایی بردت تو پارکینگ دید زیاد فضولی میکنی   اوردت تو خونه گوسفند کشتن ظهر خونه عزیز  بودیم ولی کباب نبود منم دلم کباب میخواست  خوب روزو اونجا سپری کردیم ولی من خیلی ناراحت بودم کلا دلم پیش عزیز شمالی بود دوست داشتم اونجا باشم خیلی دوست داشتم پریشبم بردیمت پارک با عمو سجاد عمه ارزو کلی خوش گزروندی عکسای جدیدتو میزارم گلم بوس بده مامانم ...
27 مهر 1392

عسل مامان جون

اینم بابا طاها جیگر  عسیسممممممممممممم + ناسییییییییییییییییی عسیسم اینا عکسهای 18 ماهگیته گلممممممممم اینم بابا جونیت عزیزم الهی صد سال زندهخ باشین       ...
27 مهر 1392

طاها مامان

سلام قشنگم ا قربونه اون لم دادنت بشم منننننننننن عزیزم فردا عید قربونه عیدت مبارک قشنگم بوس بده مامانی رو عزیزم شیطونه چشای نازت دارهع میخنده الان داری شری میکنی میری رو اپن بابایی داره فوتبال نگاه میکنه بعد هم قراره با باباجی بری پوشک و نون شکلات به روایت خودت کوکو بگیره عزیززززززززم عزیزززززززززززززم این عکس خنده داره تو  نفسم زمانی که با عمو مهدی رفته بودیم شمال خونه عزیز اینو تو جاده ازت گرفتیم خیلی بانمک شده بودیههههههه این کار فتوشاپم دوستم درستید دستش درد نکنه عزیززززززززززززززززززم الهی خیلی ملوس میخوابی فدات شم اینجا شمال خونه عزیز جونه هواد سرده جند تا گتو روت انداختیم ...
23 مهر 1392

شیرین کاریهای طاها با عکساش

الهییییییییییییی اینجا میرفتی جلو ایینه خودتو میدید ذوق میکردی فک میکردی یکی دیگست تو ایینه عزیزم از مبلا میرفتی بالا مینشستی گوگوجم شیرینم این شیرین کاریاته اینجا هم ژست ململی زدی عزیزززززززززززم فدای اون چشای نازت بشم مننننننننننننن اینجا هم با شاسخینت باسی باسی میکردی قند عسل شیرین پسمل اینجا هم حرم امام رضاست عزیزم شیطونی کردی رفتی بالا گردن عمو محمد اینجاهم گوشی بابا جی رو گرفته بودی هی علو علو میکردی العی فدای اون نیش دندونات بشم مننننننننننننن شاه پسملم لباس دومادی تنش کرده ...
23 مهر 1392

قند عسل و شیرین کاری امروزش

سلام عزیزم سلام سنگ صبورم سلام تمام عمر مامان سلام گریه ها و ارامش من خوبی عزیزم امروز مامان میخوادددددددددددد شیطونی امروزت برات بگه خوب صبح که از خواب پا شدی طبق معمول صبحونه خوردیم البته قبلش با مامان تمییز کاری کمد لباس تمییز کردیم مرتب کردن اتاق خواب و جارو برقی تمییز کاری اشپزخونه عزیززززززززززم تو هم کمک میکردی ولی کمکت چه طوری یا جارو برقی رو خاموش میکردی یا چیز میز برمیداشتی یا میرفتی رو اپن وای مامانی میری رو اپن تمام دکوریرو بهم میریزی ازت عکس بگیرم برات بزارم ببینی چه پقد شیطونی میکنی عزیززززززززززززم مامان عاشق این کوشمول بازیاته ولی گاهی اشکمو درمیاری بس که شیطونی میکنی میری سیستمو خاموش روشن میکنی کلید برقو خاموش میکنی...
22 مهر 1392

اینم تیژ قشنگت مامانی

خوب داشتم میگفتم از سفرت عزیزم شمال کلی خوش گذشت عروسی دختر دایی و البته گرما هم اذیتت میکرد خوش گزونیا رفتن جنگل و ناهار خوران الخصوصو که شب شام اونجا بودیم هی دستو طرف تابا دراز میکردی که ببریمت تاب بازی لبه پرتگاه بودیم همش باید مواظبت میبودیم که لبه پرتگا نری شب شام اونجا بودیم اقد خوب بود تو اون تاریکی جنگل و بودی دود کبابها و اتیش خیلی رویاییا بود منو و تو بابایی و مهسا عمو رمضون و خاله معصوم و خاله فرحناز بودیییییییییمممممممممممم شبش خسته و منده رفتیم خونههههههههههههههه تو تو ماشین لالا شدی عزیززززززززززم عزیزم از یه طرف ذهنم مشغول بود چون همین موقع مسافرت ما که شد عمو علی تصمیم خواستگاری رفتن  گرفت عزیز هم همش ناراحت بود که چ...
21 مهر 1392