طاها مامان
سلام قشنگم ا قربونه اون لم دادنت بشم منننننننننن عزیزم فردا عید قربونه عیدت مبارک قشنگم بوس بده مامانی رو عزیزم شیطونه چشای نازت دارهع میخنده الان داری شری میکنی میری رو اپن بابایی داره فوتبال نگاه میکنه بعد هم قراره با باباجی بری پوشک و نون شکلات به روایت خودت کوکو بگیره عزیززززززززم عزیزززززززززززززم این عکس خنده داره تو نفسم زمانی که با عمو مهدی رفته بودیم شمال خونه عزیز اینو تو جاده ازت گرفتیم خیلی بانمک شده بودیههههههه این کار فتوشاپم دوستم درستید دستش درد نکنه عزیززززززززززززززززززم الهی خیلی ملوس میخوابی فدات شم اینجا شمال خونه عزیز جونه هواد سرده جند تا گتو روت انداختیم ...
نویسنده :
هستی
20:24
شیرین کاریهای طاها با عکساش
الهییییییییییییی اینجا میرفتی جلو ایینه خودتو میدید ذوق میکردی فک میکردی یکی دیگست تو ایینه عزیزم از مبلا میرفتی بالا مینشستی گوگوجم شیرینم این شیرین کاریاته اینجا هم ژست ململی زدی عزیزززززززززززم فدای اون چشای نازت بشم مننننننننننننن اینجا هم با شاسخینت باسی باسی میکردی قند عسل شیرین پسمل اینجا هم حرم امام رضاست عزیزم شیطونی کردی رفتی بالا گردن عمو محمد اینجاهم گوشی بابا جی رو گرفته بودی هی علو علو میکردی العی فدای اون نیش دندونات بشم مننننننننننننن شاه پسملم لباس دومادی تنش کرده ...
نویسنده :
هستی
16:18
قند عسل و شیرین کاری امروزش
سلام عزیزم سلام سنگ صبورم سلام تمام عمر مامان سلام گریه ها و ارامش من خوبی عزیزم امروز مامان میخوادددددددددددد شیطونی امروزت برات بگه خوب صبح که از خواب پا شدی طبق معمول صبحونه خوردیم البته قبلش با مامان تمییز کاری کمد لباس تمییز کردیم مرتب کردن اتاق خواب و جارو برقی تمییز کاری اشپزخونه عزیززززززززززم تو هم کمک میکردی ولی کمکت چه طوری یا جارو برقی رو خاموش میکردی یا چیز میز برمیداشتی یا میرفتی رو اپن وای مامانی میری رو اپن تمام دکوریرو بهم میریزی ازت عکس بگیرم برات بزارم ببینی چه پقد شیطونی میکنی عزیززززززززززززم مامان عاشق این کوشمول بازیاته ولی گاهی اشکمو درمیاری بس که شیطونی میکنی میری سیستمو خاموش روشن میکنی کلید برقو خاموش میکنی...
نویسنده :
هستی
12:29
اینم تیژ قشنگت مامانی
خوب داشتم میگفتم از سفرت عزیزم شمال کلی خوش گذشت عروسی دختر دایی و البته گرما هم اذیتت میکرد خوش گزونیا رفتن جنگل و ناهار خوران الخصوصو که شب شام اونجا بودیم هی دستو طرف تابا دراز میکردی که ببریمت تاب بازی لبه پرتگاه بودیم همش باید مواظبت میبودیم که لبه پرتگا نری شب شام اونجا بودیم اقد خوب بود تو اون تاریکی جنگل و بودی دود کبابها و اتیش خیلی رویاییا بود منو و تو بابایی و مهسا عمو رمضون و خاله معصوم و خاله فرحناز بودیییییییییمممممممممممم شبش خسته و منده رفتیم خونههههههههههههههه تو تو ماشین لالا شدی عزیززززززززززم عزیزم از یه طرف ذهنم مشغول بود چون همین موقع مسافرت ما که شد عمو علی تصمیم خواستگاری رفتن گرفت عزیز هم همش ناراحت بود که چ...
نویسنده :
هستی
15:49
عزیززززززززززززززززززززم عکسات باید کوچیک بشه تا بزارررررررررررررم
پسر قشنگم قول میدم اخر شب عکساتو کوچیک کنم برات بزارم اینجاااااااااااااااا الانم چسبیدی بهم میگی کو میفهمی یعنی چی شکلات میگی کو خیلی مخفف میگی قربونت بشم منننننننننننننننننن ...
نویسنده :
هستی
17:05
سلام قند عسلم
سلام قند عسلم طاهای مامان خوبی جوجه قشنگه من من معذرت یه مدت طولانی نیومدم ببخشید گل پسرم مامان اومده با دنیای خاطره شیرین طاها گلم تو الان خیلی بزرگ شدی واکسن 1 ونیم م سالگیتو ماه قبل زدم شیرینم گریه کردی با بابایی رفتی منم بودم خیلی بیقراری میکردی پات نمیزاشتی زمین اماااااااااااااااااااااااااااااااا یه خاطره زیبا بعد از واکسنت درست دوم شهریور منو بابایی با تو نفسمون تصمیم گرفتیم اصفهان خونه دایی حسین بریم الهیییییییییییییییییییییییی شبش ساعت 6 ونیم حرکت کردیم بعد نیم ساعت تو راه خوابیدی خیلی خوببببببببببببببببببببب بود تو راه وروجک بازی در میوردی هی اب میریختی کف ماشین شیرین کاری در میوردی بلاخره رسیدیم یه شهری اسمشو...
نویسنده :
هستی
16:49
معذرت نفسم ازم ناراحن نباش خوووووووووووووووووووووووووووو
الهیییییییییییییییییییییی پسملم الان از دستم ناراحنی که مامانی چند وقته به وبلاگت سرو سامون نداده معذرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ولی خیلی بازیگوش شدی مامان جوووووووووووووووووووووووووونم انقد بانمک شدی 4 تا دندون دراوردی ولی الان ملیضی سرما خوردی شدید مامان برات بمیره بابایی هم خیلی غصه داره همش فکر تو هستش شب میبریمت دکتر عسیسم بووووووووووووس طاها گلم تو بهترین هدیه ی خداوندی برای منو باباجی خیلی دوستت داریم دیشب تب داشتی واییییییییییییییییییییییییییی داشتم میمردم از نگرانی عزیزم ایشالله خوب خوب شییییییییییییییییییییییییییییییی ...
نویسنده :
هستی
15:35
جوووووووووووووووووووووووووووووووووووونم پسملم دندون دراورد
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام گل منگولکم طاها کوچولوی من نفس مامان اولین نیش دندونت دراومد هوووووووووووووووووووورا قلبونش برم چند شب پشت سر هم شبا گریه میکردی تا بلاخره دندونه پسملم در اومد عززززززززززززززززززززززززززززززززیزم انقد شر شدی تاااااااااااااااااااااااااازه این روزا تا میگم دت دست زودی دست میزنی عزیزم ...
نویسنده :
هستی
16:14
مامانی گلم غذا زیاد میخوری
مامان سونم این روزا غذا زیاد میخوری گلم تا سفره و غذا میبینی میپره از خوشحالی چاق شدی چله شدی نفس شدی جیگر شدی ولییییییییییییییییییییییی خیلی بابای شدی شبا فقط بغل بابایی میخوابی گلم از گهواره هم گرفتمت دیگه پسملم واسه خودش مرد شده قلبونت بشم الانم تو رورواکت هستی داره با شونت بازی میکنی باسی باسی فعلا مامان من برم تا رویدادای دیگت یه بوس بده امممممممممممممممممممماچ ...
نویسنده :
هستی
16:23