طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

طاها قند عسل

شیرین کاریهای طاها با عکساش

الهییییییییییییی اینجا میرفتی جلو ایینه خودتو میدید ذوق میکردی فک میکردی یکی دیگست تو ایینه عزیزم از مبلا میرفتی بالا مینشستی گوگوجم شیرینم این شیرین کاریاته اینجا هم ژست ململی زدی عزیزززززززززززم فدای اون چشای نازت بشم مننننننننننننن اینجا هم با شاسخینت باسی باسی میکردی قند عسل شیرین پسمل اینجا هم حرم امام رضاست عزیزم شیطونی کردی رفتی بالا گردن عمو محمد اینجاهم گوشی بابا جی رو گرفته بودی هی علو علو میکردی العی فدای اون نیش دندونات بشم مننننننننننننن شاه پسملم لباس دومادی تنش کرده ...
23 مهر 1392

قند عسل و شیرین کاری امروزش

سلام عزیزم سلام سنگ صبورم سلام تمام عمر مامان سلام گریه ها و ارامش من خوبی عزیزم امروز مامان میخوادددددددددددد شیطونی امروزت برات بگه خوب صبح که از خواب پا شدی طبق معمول صبحونه خوردیم البته قبلش با مامان تمییز کاری کمد لباس تمییز کردیم مرتب کردن اتاق خواب و جارو برقی تمییز کاری اشپزخونه عزیززززززززززم تو هم کمک میکردی ولی کمکت چه طوری یا جارو برقی رو خاموش میکردی یا چیز میز برمیداشتی یا میرفتی رو اپن وای مامانی میری رو اپن تمام دکوریرو بهم میریزی ازت عکس بگیرم برات بزارم ببینی چه پقد شیطونی میکنی عزیززززززززززززم مامان عاشق این کوشمول بازیاته ولی گاهی اشکمو درمیاری بس که شیطونی میکنی میری سیستمو خاموش روشن میکنی کلید برقو خاموش میکنی...
22 مهر 1392

اینم تیژ قشنگت مامانی

خوب داشتم میگفتم از سفرت عزیزم شمال کلی خوش گذشت عروسی دختر دایی و البته گرما هم اذیتت میکرد خوش گزونیا رفتن جنگل و ناهار خوران الخصوصو که شب شام اونجا بودیم هی دستو طرف تابا دراز میکردی که ببریمت تاب بازی لبه پرتگاه بودیم همش باید مواظبت میبودیم که لبه پرتگا نری شب شام اونجا بودیم اقد خوب بود تو اون تاریکی جنگل و بودی دود کبابها و اتیش خیلی رویاییا بود منو و تو بابایی و مهسا عمو رمضون و خاله معصوم و خاله فرحناز بودیییییییییمممممممممممم شبش خسته و منده رفتیم خونههههههههههههههه تو تو ماشین لالا شدی عزیززززززززززم عزیزم از یه طرف ذهنم مشغول بود چون همین موقع مسافرت ما که شد عمو علی تصمیم خواستگاری رفتن  گرفت عزیز هم همش ناراحت بود که چ...
21 مهر 1392

عزیززززززززززززززززززززم عکسات باید کوچیک بشه تا بزارررررررررررررم

پسر قشنگم قول میدم اخر شب عکساتو کوچیک کنم برات بزارم اینجاااااااااااااااا الانم چسبیدی بهم میگی کو میفهمی یعنی چی شکلات میگی کو خیلی مخفف میگی قربونت بشم منننننننننننننننننن ...
20 مهر 1392

سلام قند عسلم

سلام قند عسلم طاهای مامان  خوبی جوجه قشنگه من من معذرت یه مدت طولانی نیومدم ببخشید گل پسرم مامان اومده با دنیای خاطره شیرین طاها گلم تو الان خیلی بزرگ شدی واکسن 1 ونیم م سالگیتو ماه قبل زدم شیرینم گریه کردی با بابایی رفتی منم بودم خیلی بیقراری میکردی پات نمیزاشتی زمین اماااااااااااااااااااااااااااااااا یه خاطره زیبا بعد از واکسنت درست دوم شهریور منو بابایی با تو نفسمون تصمیم گرفتیم اصفهان خونه دایی حسین بریم الهیییییییییییییییییییییییی شبش ساعت 6 ونیم حرکت کردیم بعد نیم ساعت تو راه خوابیدی خیلی خوببببببببببببببببببببب بود تو راه وروجک بازی در میوردی هی اب میریختی کف ماشین شیرین کاری در میوردی بلاخره رسیدیم یه شهری اسمشو...
20 مهر 1392

معذرت نفسم ازم ناراحن نباش خوووووووووووووووووووووووووووو

الهیییییییییییییییییییییی پسملم الان از دستم ناراحنی که مامانی چند وقته به وبلاگت سرو سامون نداده معذرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ولی خیلی بازیگوش شدی مامان جوووووووووووووووووووووووووونم انقد بانمک شدی 4 تا دندون دراوردی ولی الان ملیضی سرما خوردی شدید مامان برات بمیره بابایی هم خیلی غصه داره همش فکر تو هستش شب میبریمت دکتر عسیسم بووووووووووووس طاها گلم تو بهترین هدیه ی خداوندی برای منو باباجی خیلی دوستت داریم دیشب تب داشتی واییییییییییییییییییییییییییی داشتم میمردم از نگرانی عزیزم ایشالله خوب خوب شییییییییییییییییییییییییییییییی ...
27 آذر 1391

جوووووووووووووووووووووووووووووووووووونم پسملم دندون دراورد

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام گل منگولکم طاها کوچولوی من نفس مامان اولین نیش دندونت دراومد هوووووووووووووووووووورا قلبونش برم چند شب پشت سر هم شبا گریه میکردی تا بلاخره دندونه پسملم در اومد عززززززززززززززززززززززززززززززززیزم انقد شر شدی تاااااااااااااااااااااااااازه این روزا تا میگم دت دست زودی دست میزنی عزیزم ...
30 شهريور 1391