تاسوعای حسینی و طاها کوچولو
سلام مامانی خوبی گلم امروز تاسوعای سیدالشهدا بود صبح زود بیدار شریمو اماده شدیم بیریم عزاداری جلوی خونمون یه عالمه هییت بود تا چشم جشم میدید هییت بود شلوغ رفتیم پایین عزیز و اینا اماده شدن و زن عمو ها هم اومدن و راهی شدیم بابایی قربونش برم زودتر رفته بود علم برده بودن تورو بغل کرد و منم سری چند تا عکس گرفتم ازتون تا چند دقیقه ای بودیم شلوغ بود باید راه میوفتادیم جلوتر رفتیم هوا گرم بود بافتتو دراوردمو داشتیم میرفتیم که عزیز گم کردیم حالا بگرد دنبال عزیز بلاخره پیداش نکردیم یه چیز جالب دیدیدم مامانی یه رباط کوچولو بود تو هوا پرواز میکرد ما تا دیدیم کلی ترسیدیم گفتم وایییییییییییییییییی حتما این یه چیزی هست بمبی چیزی ترسیده بوده ول...
نویسنده :
هستی
15:58