عشق مامان
سلام مامان خوبی عزیزم امروز بابایی میخواد کلی کار کنه گفتم شامپو فرش بکشه پرده هارو وصل کنه بعد شبم قراره بریم چند جا دکوراسیون ببینیم واسه خونه خودمون امروز رفتیم خونه عمو احمد دیدیم خیلی شیک شده بود اما بابایی باز حرف خودشو میزنه میگه میخوام کابینتای دلخواهمو بزارم منم دلشو نشکوندم
قربونت برم اقا جون کلی باهات بازی کرد راستی مامان دیشبم رفتیم تولد یک از بچه ها خیلی خوش گذشت الهی تو هم فقط اطرافتو نگاه میکردی گلم
مامان جونم مریض شدی دلت میپیچه جیغ میزنی عزیزم الهی مامانت بمیره فردا میبرمت دکتر گلم راستی مامان بهت گفتم بابایی دیشب قول داد مارو ببره چایی خونه بازم زد زیر قوووووولش
ولی امشب منو تو مامان حال بابایی رو میگیریم پامونو تو یه کفش میکنیم مارو ببر گردش نی نی گولی مامان کی بشه پسر گلم بگه بابایی بریم بیرون
الان دیدم داری گریه میکنی بیدار شدئه مامان برداشتمت داری بازی میکنی گلم